قدم افشردنقَدَم اَفشُردَن پا فشردن، پافشاری کردن ادامه... پا فشردن، پافشاری کردن تصویر قدم افشردن فرهنگ فارسی عمید
قدم افشردن (تَ) کنایه از ثابت قدم بودن باشد. (برهان). کنایه از ثابت و پایدار بودن. (آنندراج). پایداری کردن ادامه... کنایه از ثابت قدم بودن باشد. (برهان). کنایه از ثابت و پایدار بودن. (آنندراج). پایداری کردن لغت نامه دهخدا
قدم افشردن پای فشردن ایستادگی ثابت ماندن پایدار بودن، پایداری کردن مقاومت کردن ادامه... پای فشردن ایستادگی ثابت ماندن پایدار بودن، پایداری کردن مقاومت کردن فرهنگ لغت هوشیار
قدم افشردن ((قَ دَ. اَ شُ دَ)) مقاومت کردن، پایداری کردن ادامه... مقاومت کردن، پایداری کردن تصویر قدم افشردن فرهنگ فارسی معین